دیگران رو اگه اذیت میکنی حقشونه! چون خودشون اینطوری میخواستن، چون دنیاشون این شکلیه.
ولی منو نباید اذیت کنی، تو اومدی که منو نجات بدی، تو اومدی که فرشتهی خوشبختی من باشی، اما بدبختیامو گرفتی و بدبختیای خودتو ریختی رو سرم، من طاقت ندارم، من میخوام یه تکیهگاه داشته باشم، خسته شدم از بس رو لبهی دیوار راه رفتم و تو به جای اینکه دستمو بگیری، فقط دلمو به آخر راهی که پیدا نیست خوش کردی، من میخوام بپرم پایین، خسته شدم علی،
خسته بخدا،
تو فقط داری زجر کشیدن اونا رو به رخ من میکشی، به من چه که اونا ناراحتن، میخواستن این روزگارو برای خودشون درست نکنن، منم اگه این روزگارو برای خودم درست کردم فقط به اعتبار وعدههاییِ که تو بهم دادی، (البته شاید به اونام همین وعدهها رو داده باشی، که اونوقت خیلی بدبختی!) اگه وعدههات دروغه بگو، من شجاعتِ قبول کردن اشتباهمو دارم، اونقدرم بهم اعتماد بنفس دادی که دیگه اشتباه نکنم.